۴۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۳۵

گر چه به زیرِ دَلْقی شاهیّ و کیْقُبادی
وَرْ چه زِ چَشمْ دوری، در جان و سینه یادی

گر چه به نَقْشْ پَستی، بر آسْمان شُدَسْتی
قِندیلِ آسْمانی، نُه چَرخ را عِمادی

بستی تو هستِ ما را بر نیستیِّ مُطْلَق
بَستی مُرادِ ما را، بر شَرطِ بی‌مُرادی

تا هیچ سُست پایی، در کویِ تو نیاید
پیشِ تو شیر آید، شیریّ و شیرزادی

سَر را نَهَد به بیرون، بی‌سَر بَرِ تو آید
تا بِشْنَود زِ گَردون، بی‌گوش یا عِبادی

یک ماهه راه را تو، بُگْذَر، بُرو به روزی
زیرا که چون سُلَیمان، بر بارگیرِ بادی

دینار و زَر چه باشد؟ اَنْبارِ جان بیاور
جان دِهْ دِرَم رها کُن، گَر عاشقِ جَوادی

حاجَت نیاید ای جان در راهِ تو قَلاوُز
چون نور و ماهتاب است، این مُهْتَدیّ و هادی

مَهْ نور و تابِ خود را از جا به جا کَشانَد
چون اُشتُرِ عَرَب را از جا به جایْ حادی

از صد هزار تُربه، بِشْناخت جانِ مَجنون
چون بویِ گورِ لیلی، برداشت در مُنادی

چون مَهْ پِیِ فَزایِش، غمگین مَشو زِ کاهِش
زیرا زِ بعدِ کاهِش، چون مَهْ در اِزْدیادی

هر لحظه دسته دسته، ریحان به پیشَت آید
رُسته زِ دستْ رَنجَت، وَزْ خوب اعتقادی

تَشْنیع بر سُلَیمان آری که گُم شدم من
گُم شو چو هُدهُد، اَرْ تو دربَندِ اِفْتِقادی

یا صاحِبَیَّ هذا دیباجَةُ الرَّشادِ
اَلصُّبْحُ قَدْ تَجَلّی حُولُوا عَنِ الرُّقادِ

اَلشَّمْسُ قَدْ تَلالا مِنْ غَیْرِ اِحْتِجابٍ
وَ النَّصْرُ قَدْ تَوالی مِنْ غَیْرِ اِجْتِهادِ

اَلرُّوحُ فِی الْمَطارِ وَ الْکَأْسُ فِی الدَّوارِ
وَ الْهَمُّ فِی الْفِرارِ وَ السُّکْرُ فِی امْتِدادِ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.