۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۷۰

هرکه اینجا ز جگر آه ندامت نکشد
نفس صاف ز دل صبح قیامت نکشد

هرکه خواهد که گرانسنگ بود میزانش
به که امروز سر از سنگ ملامت نکشد

تا ازان یار سفر کرده نگیرد خبری
اشک ما پای به دامان اقامت نکشد

نفس سوخته عشق ز پا ننشیند
تا گلاب از گل خورشید قیامت نکشد

سایه عشق گران است، عجب نیست اگر
سرو در زیر پر فاخته قامت نکشد

کرده ام خنده به ارباب ملامت صائب
اره چون بر سر من سین سلامت نکشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.