۲۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۰۳

غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند
ای بسا زخم نمایان به دل زنده زدند

محو یکتایی نقاش نگردید کسی
همه چون آینه بر نقش پراکنده زدند

شکوه از بخت نکردند سبکرفتاران
در دل ابر سیه برق صفت فرخنده کردند

غفلت خویش گزیدند به بیداری بخت
ساده لوحان که در طالع فرخنده زدند

دست منعی که فشاندند بزرگان به فقیر
پشت پایی است که بر دولت پاینده کردند

مرکز دایره حسن مصور گردید
خال مشکین چو بر آن چهره زیبنده زدند

این صدفها که خموشند درین دریابار
می توان یافت که بر گوهر ارزنده زدند

نیست مژگان، که به تقصیر پریشان نظری
مشت خاری است به چشم من بیننده زدند

صائب آنان که گزیدند به غمها غم عشق
دست بر سینه غمهای پراکنده زدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.