۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۱۵

گوشه گیران که ز ایام کناری دارند
همچو صیاد کمینگاه شکاری دارند

بوسه آن لب تیغ است و کنار از هستی
عاشقان گر هوس بوس و کناری دارند

نور آیینه به اندازه خاکستر اوست
تیره روزان دل خورشید شعاری دارند

گرچه چون آبله عشاق به ظاهر گرهند
در سراپرده دل طرفه بهاری دارند

نیست ممکن که سرافراز نگردند چو گرد
خاکساران که سر راه سواری دارند

سطحیان غور معانی نتوانند نمود
بیشتر آینه ها نقش و نگاری دارند

چون توانند بتان چشم ز خودسازی بست؟
که ز هر پاره دل آینه داری دارند

نیست ممکن همه شب سیر چراغان نکنند
در جگر، سوخته هایی که شراری دارند

به که در دامن روشنگر عشق آویزند
سینه هایی که ز افلاک غباری دارند

همت از تربت آن قوم طلب کن صائب
که ز سوز دل خود شمع مزاری دارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.