۵۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۳۷

اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
زبان جرأت منصور بند خواهد شد

اگر بهار کند سبز تخم سوخته را
مرا ستاره طالع بلند خواهد شد

طبیب اگر چو مسیحا بر آسمان رفته است
زچاره جویی من دردمند خواهد شد

مگر نقاب به رخسار آتشین فکنی
وگرنه خرده گلها سپند خواهد شد

چنین بلند شود گرنهال قامت او
خیالها همه کوته کمند خواهد شد

ز آتش تو سمندر به زینهارآمد
کجا نقاب به روی تو بند خواهد شد

میان خوف و رجا شد دل دو عالم خون
که تا قبول تو مشکل پسند خواهد شد

کلاه گوشه قارون به آفتاب رسید
چه وقت طالع ما سربلند خواهد شد

سری که بر سر زانوی دار می رقصد
مقید تن منصور چند خواهد شد

شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد

سبک عنانی باد بهار اگر این است
هزار غنچه دل هرزه خند خواهد شد

چنین نوای تو گر آتشین شود صائب
بر آتش تو جگرها سپند خواهد شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.