۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۴۸

خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
دو روزه هستی من عمر جاودانی شد

به عمر خویش تلافی نمی توان کردن
زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد

فغان که لعل لب آبدار او از خط
سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد

به خنده باز مکن لب که عمر گل کوتاه
درین ریاض ز تأثیر شادمانی شد

در آن جهان گل رعنای باغ فردوس است
ز اشک چهره زردی که ارغوانی شد

زنخلها که رساندم درین ریاض مرا
کف پرآبله قسمت ز باغبانی شد

خوشم که مایه اشکی بهم رسید مرا
اگر چه خون دلم از حسرت جوانی شد

مرا ز گریه شب روح تازه شد صائب
نصیب خضر اگر آب زندگانی شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.