۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۰۶

پیری که بار عشق به دوش رضاکشد
در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد

تا حفظ آبروی قناعت میسرست
خاکش به سر که منت آب بقا کشد

نتوان به پای سعی دویدن ز خویش
کو دست جذبه ای که گریبان ما کشد

ایمن مشو به پاک نهادی ز جور چرخ
چون دانه پاک شد تعب آسیا کشد

گشتیم گرد عالم ودر یک گل زمین
خاری نیافتیم که دامان ما کشد

داغم که خار خار طلب آفتاب را
چندان امان نداد که خاری ز پا کشد

صائب مقام امن درین روزگار نیست
خود را مگر کسی به حریم رضا کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.