۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۹۲

این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد
پیداست که طفلی چه جگرداشته باشد

با هردوجهان عشق به یک دل نتوان باخت
یک خوشه محال است دو سرداشته باشد

بی برگ توکل بودآن کس که نشیند
در سایه نخلی که ثمر داشته باشد

آن کس که زصاحب نظران است چونرگس
بایدبه ته پای نظرداشته باشد

مانند حباب آن که ندارد به گره هیچ
از باد مخالف چه خطر داشته باشد

من بر سرآنم که به زلف تو زنم دست
تا سنبل زلف تو چه سرداشته باشد

بال قفس آلودسزاوارچمن نیست
این مرغ مگر بال دگرداشته باشد

فردوس چه دارد که دهد عرض به عاشق
نقشی مگر از روی تو برداشته باشد

نسبت به بدان در چه شمارندنکویان
دریا چه قدرآب گهرداشته باشد

صائب خبرش هست ز حال من بیدل
هرکس که عزیزی به سفر داشته باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.