۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۵۰

ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر
هرغنچه زاسرارتوگنجینه دیگر

بی باده گلرنگ ،بود در نظرمن
هر ابرسیاهی شب آدینه دیگر

از سینه من گرچه اثرداغ تونگذاشت
می بودمراکاش دو صد سینه دیگر

درآرزوی داغ چوخورشید تو هرروز
از صدق دهد صبح صفا سینه دیگر

برخرقه صد پاره ارباب توکل
جز رقعه حاجت نبود پینه دیگر

خورشید نمی سوخت نفس درطلب صبح
می بود گر سینه بی کینه دیگر

بیناست درین بحرحبابی که ندارد
غیراز سر زانوی خودآیینه دیگر

آن دلبربیباک چه میکردبه عاشق
می داشت اگر غیردل آیینه دیگر

درپاره دل گم شود صائب گهرمن
چون حلقه زنم بردرگنجینه دیگر؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.