۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۲۶

آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع
ابر آب روی مردان است گفتار طمع

خواری روی زمین خاری است از دیوار او
زرد رویی یک گل است از طرف دستار طمع

در زمینش گر گل بی خار کارد باغبان
خار دامنگیر می روید ز گلزار طمع

خستگان راهست پرهیزی به هر عنوان که هست
می کند پرهیز از پرهیز بیمار طمع

می توان جستن به مکرو حیله از قید فرنگ
نیست امید رهایی با گرفتارطمع

از بریدن و ز گسستن چون رگ سنگ ایمن است
حرص بندد برمیان هرکه زنار طمع

چون میان روز روشن خواهد از مردم چراغ؟
روز را گر شب نمی داند سیه کارطمع

حاصلش نبود بغیر از برگ سبز سایلان
در دل هرکس دواند ریشه زنگار طمع

صائب از بی آبرویان تا توانی دور باش
کز برص مسری تر افتاده است ادبار طمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.