هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و غنایی از صائب تبریزی است که در آن شاعر از احساس تنهایی، عشق، رنجهای درونی و امید به رحمت الهی سخن میگوید. او با استفاده از استعارههای زیبا مانند غبار خط یار، نور بینایی، بوی یوسف، و گریههای پنهان، احساسات عمیق خود را بیان میکند. همچنین، شاعر به صبر، دعا، و راستی اشاره میکند و از دشمنان و حسدورزان میگوید که او با ایمان و صداقت خود از پس مشکلات برمیآید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات ممکن است برای خوانندگان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۵۵۴۴
غبار خط یارم توتیا در آستین دارم
به دامن نور بینایی جلا در آستین دارم
نیند این بسته چشمان لایق تشریف پیراهن
و گر نه بوی یوسف چون صبا در آستین دارم
به ظاهر در نظرها چون قلم گر خشک می آیم
چو افتد کار بر سر گریه ها در آستین دارم
مرا بی همدمی مهر لب و بند زبان گشته
وگرنه همچو نی فریادها در آستین دارم
به اوراق پر و بالم ز غفلت سرسری مگذر
که من از سایه دولت چون هما در آستین دارم
مدار از من دریغ ای ابر رحمت گوهر خود را
که من چون تاک صد دست دعا در آستین دارم
هزاران چشم در دنبال دارد هرپر کاهی
و گرنه جذبه ها چون کهربا در آستین دارم
ز بس چون غنچه گل زین جهان تنگ دلگیرم
مرا هر کس که چیند خونبها در آستین دارم
به خون گل مزن دست ای چمن پیرا به دامانم
که جوی خون از آن گلگون قبا در آستین دارم
مکن در راه من چاه حسد، ای خصم کوته بین
که من از راستی چندین عصا در آستین دارم
بیفشان برگ از خود گر نوا زین باغ می خواهی
که من چون نی ز بی برگی نوا در آستین دارم
حضور دل مرا چون غنچه در تنگی بود صائب
وگرنه خنده های دلگشا در آستین دارم
به دامن نور بینایی جلا در آستین دارم
نیند این بسته چشمان لایق تشریف پیراهن
و گر نه بوی یوسف چون صبا در آستین دارم
به ظاهر در نظرها چون قلم گر خشک می آیم
چو افتد کار بر سر گریه ها در آستین دارم
مرا بی همدمی مهر لب و بند زبان گشته
وگرنه همچو نی فریادها در آستین دارم
به اوراق پر و بالم ز غفلت سرسری مگذر
که من از سایه دولت چون هما در آستین دارم
مدار از من دریغ ای ابر رحمت گوهر خود را
که من چون تاک صد دست دعا در آستین دارم
هزاران چشم در دنبال دارد هرپر کاهی
و گرنه جذبه ها چون کهربا در آستین دارم
ز بس چون غنچه گل زین جهان تنگ دلگیرم
مرا هر کس که چیند خونبها در آستین دارم
به خون گل مزن دست ای چمن پیرا به دامانم
که جوی خون از آن گلگون قبا در آستین دارم
مکن در راه من چاه حسد، ای خصم کوته بین
که من از راستی چندین عصا در آستین دارم
بیفشان برگ از خود گر نوا زین باغ می خواهی
که من چون نی ز بی برگی نوا در آستین دارم
حضور دل مرا چون غنچه در تنگی بود صائب
وگرنه خنده های دلگشا در آستین دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.