۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۵۵

به دور خط از آن چاه زنخدان بیش می لرزم
ز آسیب چه خس پوش بر جان بیش می لرزم

عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می آرد
در آغوش پدر از چاه و زندان بیش می لرزم

ز عریانی خطر افزون بود رنگین لباسی را
من آن شمعم که در فانوس بر جان بیش می لرزم

به عمر جاودان نتوان مرا ممنون خود کردن
که من بر آبرو از آب حیوان بیش می لرزم

ازان چون گنج پنهان می کنم حال خراب خود
که من بر تنگدستیها ز سامان بیش می لرزم

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را
در آغوش وصال از بیم هجران بیش می لرزم

مرا چون مور می دانند قانع خلق ازین غافل
که بر هر دانه از ملک سلیمان بیش می لرزم

ز من بلبل کند پهلو تهی صائب نمی داند
که من از باغبان بر این گلستان بیش می لرزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.