هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالات روحی شاعر است که خود را درگیر جنون، بی‌قراری و عشق بی‌پایان می‌داند. او از ناامیدی، سرگشتگی و احساس تنهایی سخن می‌گوید و خود را در دریایی از مشکلات و رنج‌ها غرق شده می‌بیند. شاعر از ناتوانی در یافتن آرامش و مقصود زندگی شکایت دارد و احساس می‌کرد هیچ‌کس حال او را درک نمی‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و سرگشتگی ممکن است برای خوانندگان جوان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۷۸

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم
کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم

خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم
بلایی بدتر از نزدیکی منزل نمی دانم

چه افتاده است مهر از غنچه منقار بر دارم؟
به خود یک غنچه را در بوستان یکدل نمی دانم

من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم
بغیر از بحر بی پایان دگر منزل نمی دانم

نظر بر حال من دارند هر کس را که می بینم
کسی را چون خود از احوال خود غافل نمی دانم

خضر گوبهر خود اندیشه همراه دیگر کن
که من استادگی چون عمر مستعجل نمی دانم

شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی آید
نگارین کردن سر پنجه قاتل نمی دانم

تو کز وحدت نداری بهره، جست و جوی لیلی کن
که من دامان دشت از دامن محمل نمی دانم

بغیر از عقده دل کز گشادش عاجزم عاجز
دگر هر عقده کآید پیش من مشکل نمی دانم

سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان
که آداب نشست و برخاست در محفل نمی دانم!

اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می ریزد
تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی دانم!
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.