۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۵۱

شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون
به جان خود بگو جانا که از دل کرده ای بیرون؟

اگر در پرده فانوس، اگر در غنچه می بینم
تو از شوخی سری از جیب محمل کرده ای بیرون

همیشه مردم چشم من از خون جگر پوشد
لباسی را که پنداری ز بسمل کرده ای بیرون

دم عیسی به استقبال روحت جان فشان آید
گر از خود جامه آلوده گل کرده ای بیرون

نرفتی نعره واری راه و خرسندی چنان صائب
که پنداری سر از انجام منزل کرده ای بیرون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.