۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۲۲

مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن
چه دل گشایدم از گرد باغ گردیدن؟

نظر ز روی تو خورشید برنمی دارد
اگر چه خوب تر از خود نمی توان دیدن

دو شیوه است گل و نرگس ریاض بهشت
شنیدن و نشنیدن، ندیدن و دیدن

بپوش چشم ز اوضاع روزگار که نیست
لباس عافیتی به ز چشم پوشیدن

ریاض حسن ترا دورباش حاجت نیست
که دست می رود ازکار، وقت گل چیدن

مخند هرزه که از عمر صبح روشن شد
که تیغ رشته عمرست هرزه خندیدن

توان ز غره آغاز کارها صائب
به روشنایی دل، سلخ عاقبت دیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.