۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۲۶

دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن
زنهار ازین دزد کمربسته حذر کن

در رشته بی طاقت جان تاب نمانده است
شیرازه اوراق دل آن موی کمر کن

دزدان دل شب دست به تاراج برآرند
در دور خط از خال رخ یار حذر کن

از دامن خواهش بفشان گرد تعلق
چون موج میان باز به دریای خطر کن

تا افسر شاهان جهان تخت تو گردد
از بحر به یک قطره قناعت چو گهر کن

در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد
گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن

کمتر نتوان بود درین باغ ز شبنم
صائب سری از روزن خورشید بدر کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.