۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۷۶

چون گل رعنا در ایام بهاران سعی کن
کز دل پرخون و از رنگ خزانی برخوری

لذت باقی به دست آور درین پایان عمر
تا به کی صائب ز لذت های فانی برخوری؟

خق کن باخلق تا از زندگانی برخوری
بر دل پیران مخور تا از جوانی برخوری

با حضور دل ز لذت های دنیا صلح کن
تا هم اینجا از بهشت جاودانی برخوری

طاعت خود را ز چشم مردمان پوشیده دار
چشم اگر داری که از لطف نهانی برخوری

جهد کن پیش از طلوع صبح چشمی باز کن
تا ز فیض سر به مهر آسمانی برخوری

خون دل خور، مهر زن یک چند بر لب غنچه وار
تا درین باغ از نسیم شادمانی برخوری

کوزه سربسته خشک از بحر می آید برون
نیست ممکن با بدن زان یار جانی برخوری

همچو عیسی روح خود را صاف کن از درد تن
تا ز سر جوش شراب آسمانی برخوری

تلخ گویان را هدایت می کند بادام قند
کز وصال شکر از شیرین زبانی برخوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.