۱۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۲۰

تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟
غافل شود ز حق به تماشا رود کسی

دامان خشک، موج ز دریا نمی برد
پاک از گنه چگونه ز دنیا رود کسی؟

دور حباب نیم نفس نیست بیشتر
از حرف پوچ بهر چه از جا رود کسی؟

چاکی که دست عشق زند بخیه گیر نیست
تا کی به چشم سوزن عیسی رود کسی؟

در پرده دل است تماشای هر دو کون
بیرون ز خود چرا به تماشا رود کسی؟

شبنم به آفتاب ز همت رسیده است
بی بال و پر چگونه به بالا رود کسی؟

هر جا شدیم مرکز چندین بلا شدیم
در قعر دل مگر چو سویدا رود کسی

دست از رکاب جذبه توفیق برمدار
آن راه نیست عشق که تنها رود کسی

در چشم این سیاه دلان نور شرم نیست
صائب مگر به دیده عنقا رود کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.