۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۴۹

دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی
تا حلقه به گوش که دگر باز کشیدی

شد بر لب دریاکش من مهر خموشی
جامی که ز منصور سخن بازکشیدی

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟

ای آینه در روی زمین دیدنیی نیست
بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟

جز سرمه که برخاست به تعظیم تو از جای؟
چندان که درین انجمن آواز کشیدی

ای کبک لب از خنده بیهوده نبستی
تا رخت به سرپنجه شهباز کشیدی

چون برگ گل افزود به رسوایی نکهت
هر پرده که بر چهره این راز کشیدی

خون گشت دل زمزمه پرداز تو صائب
تا این غزل از طبع سخنساز کشیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.