۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۸۱

نمی آید از من دگر بردباری
دو دست من و دامن بی قراری

من و طفل شوخی که صد خانه زین
ز مردان تهی ساخت در نی سواری

معلم کباب است از شوخی او
کند برق را ابر چون پرده داری؟

کند کبک تقلید رفتار او را
ادب نیست در مردم کوهساری!

مرا کارافتاده صائب به شوخی
که کاری ندارد به جز زخم کاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.