۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۸۶

در نظر هر که داد عشق تواش سروری
ملک سلیمان بود حلقه انگشتری

چون به چمن بگذرد شعله رعنای تو
سرو به بر می کند جامه خاکستری

در نظر اهل دید خار کند گلشنی
در جگر قانعان قطره کند کوثری

خنده او چون گره واکند از کار شرم
پای گذارد به کوه خنده کبک دری

هر کف خاک مرا شورش دیگر بود
پیکر منصور را نیست غم بی سری

دامن خورشید را زود تواند گرفت
هر که چو شبنم بود در پی گردآوری

رفت سلامت برون آخر ازین سنگلاخ
آینه ما نداشت طالع اسکندری

ز اطلس و دیبای چرخ صائب بهتر بود
اخگر دل زنده را جامه خاکستری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.