هوش مصنوعی:
این شعر به نقد رفتارهای نادرست و فریبندهی انسانها در جامعه میپردازد. شاعر از حرص، طمع، غرور و گمراهی مردم سخن میگوید و آنها را به موجوداتی مانند مار، شیر، عنکبوت و خرچنگ تشبیه میکند که در مسیر نادرستی حرکت میکنند. همچنین، به ریاکاری و ظاهرسازی برخی افراد مانند زاهدان خشک اشاره دارد و از بیتفاوتی مردم نسبت به مشکلات جامعه انتقاد میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم انتقادی و نمادین عمیق است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و اجتماعی دارد. همچنین، برخی تشبیهات و تصاویر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۰ - قصیده
مردم به زرق طره دستار می روند
خرمهره اند و در پی افسار می روند
در کوچه های شهر چرا خون نمی رود؟
زینسان که خلق روی به دیوار می روند
خلق ظلوم مرکب غول ضلالتند
نبود عجب اگر نه بهنجار می روند
در سنگ خاره جای کند نقش پایشان
از بار حرص بس که گرانبار می روند
این بوکشان حرص عجب آهنین تنند
بر بوی مشک مفت به تاتار می روند
مژگان خوشه از دهن مور می کشند
از شوق مهره در دهن مار می روند
افسانه عیادت کر تازه می شود
گاهی اگر به پرسش بیمار می روند
در زیر پای خویش نبینند از غرور
بر برگ گل به پای پر از خار می روند
در سینه شان دهن چو گشاید نهنگ حرص
در خون صد سفینه پربار می روند
از حرص تنگ چشم که خاکش به چشم باد
در کام شیر و در دهن مار می روند
سر می کنند در سر طول امل ز حرص
چون عنکبوت در سر این کار می روند
زآواز پایشان بدرد پرده های گوش
در سنگلاخ دهر کشف وار می روند
چون پیل مست اگر چه سراپا تهورند
از زخم نیش پشه ای از کار می روند
بسته است چشم باطنشان دست روزگار
خرچنگ وار ازان نه بهنجار می روند
شیر و پلنگ ز آدم درنده بهتر است
اوتاد ازان به دامن کهسار می روند
یک پا به خواب غفلت و یک پای در رکاب
چون نقطه پای بند (و) چو پرگار می روند
آنان که تن به زینت ایام داده اند
آخر چو طره بر سر دستار می روند
این زاهدان خشک به این گردن ضعیف
چون زیر بر گنبد دستار می روند؟
آنان که از شکست سر سخت خورده اند
بهر چه تند روی به دیوار می روند؟
خرمهره اند و در پی افسار می روند
در کوچه های شهر چرا خون نمی رود؟
زینسان که خلق روی به دیوار می روند
خلق ظلوم مرکب غول ضلالتند
نبود عجب اگر نه بهنجار می روند
در سنگ خاره جای کند نقش پایشان
از بار حرص بس که گرانبار می روند
این بوکشان حرص عجب آهنین تنند
بر بوی مشک مفت به تاتار می روند
مژگان خوشه از دهن مور می کشند
از شوق مهره در دهن مار می روند
افسانه عیادت کر تازه می شود
گاهی اگر به پرسش بیمار می روند
در زیر پای خویش نبینند از غرور
بر برگ گل به پای پر از خار می روند
در سینه شان دهن چو گشاید نهنگ حرص
در خون صد سفینه پربار می روند
از حرص تنگ چشم که خاکش به چشم باد
در کام شیر و در دهن مار می روند
سر می کنند در سر طول امل ز حرص
چون عنکبوت در سر این کار می روند
زآواز پایشان بدرد پرده های گوش
در سنگلاخ دهر کشف وار می روند
چون پیل مست اگر چه سراپا تهورند
از زخم نیش پشه ای از کار می روند
بسته است چشم باطنشان دست روزگار
خرچنگ وار ازان نه بهنجار می روند
شیر و پلنگ ز آدم درنده بهتر است
اوتاد ازان به دامن کهسار می روند
یک پا به خواب غفلت و یک پای در رکاب
چون نقطه پای بند (و) چو پرگار می روند
آنان که تن به زینت ایام داده اند
آخر چو طره بر سر دستار می روند
این زاهدان خشک به این گردن ضعیف
چون زیر بر گنبد دستار می روند؟
آنان که از شکست سر سخت خورده اند
بهر چه تند روی به دیوار می روند؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹ - در مدح نواب ظفرخان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.