۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت
از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت

شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود
هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت

می شکست از خون من دایم خمار خویش را
چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.