۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۸

نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند
نوبهاران روغن گل در چراغم می کند

از گریبان تجرد سر برون آورده ام
بوی پیراهن شنیدن بی دماغم می کند

حرف بلبل را ز استغنا به خاک افکنده ام
ساده لوحی بین که گل تکلیف باغم می کند

سایه بال هما ارزانی خورشید باد
برگ تاکی از گلستان تردماغم می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.