هوش مصنوعی:
شاعر در این ابیات از دردهای روحی و معنوی خود میگوید که مانند مس و طلا ارزشمند اما درمانناپذیر هستند. او از دوری از مردم و پناه بردن به درویشی و سادگی سخن میگوید و اشاره میکند که گاهی آشنایی با مردم میتواند دردسرساز باشد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر برای درک و تجزیه و تحلیل به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد حاصل میشود.
شمارهٔ ۳۵۷
مس وجود مرا درد کیمیا باشد
طلای بی غش من درد بی دوا باشد
حصار عافیت من شده است درویشی
دعای جوشن من نقش بوریا باشد
ز آشنایی مردم، گزیده هر کس شد
کناره گیرد ازان سگ که آشنا باشد
طلای بی غش من درد بی دوا باشد
حصار عافیت من شده است درویشی
دعای جوشن من نقش بوریا باشد
ز آشنایی مردم، گزیده هر کس شد
کناره گیرد ازان سگ که آشنا باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.