۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۵

خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش
نیست یک تن به تمامی چو من اندر فن خویش

سر مینای می و همت او را نازم
که گرفته است گناه همه بر گردن خویش

این چه بخت است که هر خار که گل کرد از خاک
در دل آبله من شکند سوزن خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.