۸۲۹ بار خوانده شده

حُسن ختام

الا یا ایها الساقی! ز می پُر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد، هوای ننگ و نامم را

از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازد ز هستی، هسته نیرنگ و دامم را

از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد
به خود گیرد زمامم را، فرو ریزد مقامم را

از آن می ده که در خلوتگه رندان بیحرمت
به هم کوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم را

نبودی در حریمِ قدسِ گلرویان میخانه
که از هر روزنی آیم، گلی گیرد لجامم را

روم در جرگه پیران از خود بی‏خبر، شاید
برون سازند از جانم، به می افکار خامم را

تو ای پیک سبکباران دریای عدم، از من
به دریادارِ آن وادی، رسان مدح و سلامم را

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیرِ صومعه برگو: ببین حُسن ختامم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عید نوروز
گوهر بعدی:جان جهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.