۳۵۶ بار خوانده شده

راز مستی

گشای در که یار ز خُم نوش جان کند
راز درون خویش ز مستی، عیان کند

با دوستان بگو که به میخانه رو کنند
تا یار از خماری خود، داستان کند

بردار پرده از دل غمدیده‏ات که دوست
اشک روانِ خویش ز دامن، روان کند

با گل بگو که چهره گشاید به بوستان
تا طیر قدس، راز نهان را بیان کند

جامی بیار بر در درویش بی‏نوا
تا رازِ دل عیان، برِ پیر و جوان کند

بلبل به باغ، ناله کند همچو عاشقان
گویی که یاد از غم فصل خزان کند

بگذار دردمندِ فراقِ رُخ نگار
از درد خویش، ناله و آه و فغان کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جلوه جام
گوهر بعدی:پرده‌نشین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.