هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و عشق سخن میگوید، جایی که مرغ دل آرزوی رهایی از قفس دارد، پروانهای دلسوخته به دور شمع وجود معشوق میگردد، و رهروان از دیار دل میروند. شاعر از درد فراق و اشتیاق دیدار مینالد و از ساقی میخواهد تا با یاد تشنگان، ساغر را لبریز کند. در پایان، امید به بارش رحمت و سرمستی جهان دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با نمادگراییهای پیچیده، برای درک بهتر به بلوغ فکری و تجربهی احساسی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و اشتیاق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
راز بگشا
مرغ دل پر میزند تا زین قفس بیرون شود
جان بهجان آمد، توانش تا دمی مجنون شود
کس نداند حال این پروانه دلسوخته
در برِ شمعِ وجود دوست، آخر چون شود؟
رهروان بستند بار و بر شدند از این دیار
باز مانده در خم این کوچه، دل پر خون شود
راز بگشا، پرده بردار از رخ زیبای خویش
کز غم دیدار رویت، دیده چون جیحون شود
ساقی از لب تشنگانِ بازمانده یاد کن
ساغرت لبریز گردد، مستیت افزون شود
گر ببارد ابر رحمت باده روزی جای آب
دشتها سرمست گردد، چهره ها گلگون شود
جان بهجان آمد، توانش تا دمی مجنون شود
کس نداند حال این پروانه دلسوخته
در برِ شمعِ وجود دوست، آخر چون شود؟
رهروان بستند بار و بر شدند از این دیار
باز مانده در خم این کوچه، دل پر خون شود
راز بگشا، پرده بردار از رخ زیبای خویش
کز غم دیدار رویت، دیده چون جیحون شود
ساقی از لب تشنگانِ بازمانده یاد کن
ساغرت لبریز گردد، مستیت افزون شود
گر ببارد ابر رحمت باده روزی جای آب
دشتها سرمست گردد، چهره ها گلگون شود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:آتش عشق
گوهر بعدی:عشقِ مسیحا دم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.