هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد فراق و رنج عشق می‌گوید. او از رسیدن جان به لب، روزی که به شب می‌رسد، و غمی که رخت بربسته است سخن می‌گوید. همچنین از بازگشت دلدارش مانند یوسف گمگشته و رسیدن به کنعان دل‌سوخته یاد می‌کند. راز دلش که جفا دیده، از سینه‌اش گذشت و به اعصاب رسید. در نهایت، از مرغ دیار قدس و دارالسلامی که روی سلامت نشان نداد سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشقی و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

دیار قدس

دست از دلم بدار، که جانم به لب رسید
اندر فراقِ روی تو، روزم به شب رسید

گفتم به جان غمزده: دیگر تو غم مخور
غم رخت بست و موسم عیش و طرب رسید

دلدار من چو یوسف گمگشته بازگشت
کنعان، مرا ز روی دل ملتهب رسید

راز دلم که قلب جفا دیده ام درید
از سینه‏ام گذشت و به مغز عصب رسید

مرغ دیار قدس، از آن پر زنان رمید
بر درگهی که بود ورا منتخب، رسید

دارالسلام، روی سلامت نشان نداد
بگذشت جان از آن و به دارالعجب رسید
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بهار آرزو
گوهر بعدی:روی یار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.