هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و حسرت دیدار معشوق میگوید و از دوری او رنج میبرد. او خود را مانند پروانهای دور شمع و اسپند آذر توصیف میکند که از فراق سوخته است. شاعر از ریا و تظاهر به دوری میجوید و آرزو میکند که بتواند از خرقه هستی رها شود و با جرعهای از عشق معشوق، مستانه جان خود را آزاد کند. در پایان، با وجود پیری، امیدوار است که با لطف معشوق جوان شود و از محدودیتهای دنیوی بگذرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند ریا، رهایی از هستی، و عشق معنوی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
جامهدران
من خواستار جام می از دست دلبرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم؟
جان باختم به حسرت دیدار روی دوست
پروانه دور شمعم و اسپند آذرم
پرپر شدم ز دوری او، کنج این قفس
این دام باز گیر تا که معلّق زنان پرم
این خرقه ملوّث و سجاده ریا
آیا شود که بر درِ میخانه بردرم؟
گر از سبوی عشق، دهد یار جرعهای
مستانه، جان ز خرقه هستی درآورم
پیرم؛ ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم؟
جان باختم به حسرت دیدار روی دوست
پروانه دور شمعم و اسپند آذرم
پرپر شدم ز دوری او، کنج این قفس
این دام باز گیر تا که معلّق زنان پرم
این خرقه ملوّث و سجاده ریا
آیا شود که بر درِ میخانه بردرم؟
گر از سبوی عشق، دهد یار جرعهای
مستانه، جان ز خرقه هستی درآورم
پیرم؛ ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
۱۳۴۹
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:سایه عشق
گوهر بعدی:بهار جان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.