هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد عشق، جدایی از دنیای مادی و آرزوی رهایی از قید و بندهای هستی سخن می‌گوید. شاعر از عشق به عنوان درد بی‌درمان یاد می‌کند و آرزو می‌کند که ای کاش درمانی برای آن وجود نداشت. همچنین، او از وسوسه‌های شیطانی و دوری از بهشت معنوی می‌نالد و به دنبال رهایی از قید هستی و رسیدن به حقیقت عشق است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رهایی از قید هستی و درد عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

دریای هستی

در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی
من سر و سامان نجویم، کاشکی سامان نبودی

زاده اسماء را با جَنّةُ الْمَأوی چه کاری؟
در چمِ فردوس می ماندم، اگر شیطان نبودی

از مَلَک پرواز کن و ز ملک هستی، رخت بر بند
نیست آدم‏زاده آنکس کز مَلَک پرّان نبودی

یوسفا، از چاه بیرون آی تا شاهی نمایی
گرچه از این چاه بیرون آمدن، آسان نبودی

ساغری از دست ساقی گیر و دل بر کن ز هستی
بر شود از قید هستی آنکه فکر جان نبودی

عاشقم، عاشق که درد عشق را جز او نداند
غرق بحر عشقم و چون نوح پشتیبان نبودی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عطر یار
گوهر بعدی:بار امانت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.