هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک شهسوار میپردازد که زلف و لعل او باعث از بین رفتن زهد و تقوا و پادشاهی میشود. شاعر آرزو دارد در رکاب او باشد اما نمیتواند زیرا زلف او مانند افسار، کنترل او را در دست دارد. در پایان، شاعر از فراموش شدن خود توسط خسرو شکایت میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و غنایی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۳۷
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
کو بر زمین زمانی ننهد زناز پا را
خواهم که در رکابش باشم و لیک نتوان
کز خود عنان زلفش بر بود این گدا را
گفتی که یاد کردم گه گه ز حال خسرو
کردی چرا فرامش زین گونه این گدا را
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
کو بر زمین زمانی ننهد زناز پا را
خواهم که در رکابش باشم و لیک نتوان
کز خود عنان زلفش بر بود این گدا را
گفتی که یاد کردم گه گه ز حال خسرو
کردی چرا فرامش زین گونه این گدا را
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.