۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را

یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را

سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
ز دست چون بتوان داد روی نیکو را

به باغ غرقه خونست لاله، دانی چیست؟
ز تیغ کوه بریدست روزگار او را

به وقت صبحدم آواز می دهد بلبل
درون باغ ترنم کنان خوشگو را

بیا که تا به چمن در رویم و بنشینم
به بوی گل به کف آریم جام گلبو را

چو دست تر شود از باده، آنگهی، خسرو
قفا زنیم مر این عالم جفاجو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.