۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷

اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خوب
به غمزه دل بر باید ز سالک مجذوب

بلای مردم اهل نظر بود چشمت
به ناز اگر به در آیی ز مکتب، ای محبوب

دهان یار نیاید رقیب را در چشم
که خرده بین نبود هیچ دیده معیوب

فراق روی چو تو یوسفی کسی داند
که روشنش شود آب دو دیده یعقوب

چو نامه تو گشایم شود پر آبم چشم
به هیچ رو نتوانم که خوانم آن مکتوب

مرنج اگر نبود در خورت کباب دلم
تو میهمان عزیزی و هست این مرغوب

کشد برای تو خسرو جفای مدعیان
که بهر دوست ز کرمان جفا کشد ایوب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.