۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شماره 30

ترک من از خانه بی‌حجاب برآمد
ماه صفت از دل سحاب برآمد

عاقبتم شد وصال دوست میسر
دیده بختم دگر ز خواب برآمد

عشق ندانم چه حالت است که از وی
ساحت دریا به اضطراب برآمد

لوح چو پذرفت نام عشق، دل و جان
در بر گردون به پیچ و تاب برآمد

این همه شور محبت است که هر دم
بانگ نی و ناله رباب برآمد

می به قدح ریخت از گلوی صراحی
صبح بخندید و آفتاب برآمد

تربت منصور چون رسید به دریا
نقش انا الحق ز موج آب برآمد

بحر حقیقت نمود جنبشی از خویش
موج پدید آمد و حباب برآمد

شاهد مقصود وحدت از رخ زیبا
پرده برافکند و بی نقاب برآمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 29
گوهر بعدی:غزل شماره 31
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.