هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد عشق و فراق را بیان می‌کند. شاعر از بی‌صبری در عشق، رنج‌های روحی، و ناتوانی در کنترل احساساتش می‌گوید. او از سوختن دل و گریه‌های بی‌پایان سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که عشق او را به کام مرگ کشانده است. در نهایت، او به این نتیجه می‌رسد که عاشقان دیوانه‌اند و نصیحت‌پذیر نیستند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و رنج‌های روحی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۴۰

دلی کش صبر نبود آن من نیست
کسی کو دل دهد جانان من نیست

کبابم ساخت، این خونابه زان ست
گنه بر دیده گریان من نیست

همه مضمون من شهری فرو خواند
که مهر صبر در فرمان من نیست

تو می سوز ای دل و مگری تو، ای چشم
که شعله در خور طوفان من نیست

رخش دیدم به دل گفتم چه گویی؟
که یعنی این بلا بر جان من نیست

نصیحت از خرد جستم، خرد گفت
که بر دیوانگان فرمان من نیست

شب دوشینه جان سویش چنان رفت
که زان اوست گویی ز آن من نیست

چو تیرم زد، کشید آلوده خون
به خنده گفت کاین پیکان من نیست

بسوزد خسروا، دلها چه نیکوست
که گوش خلق بر افغان من نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.