هوش مصنوعی: این شعر از درد دوری و غربت سخن می‌گوید. شاعر از جدایی از معشوق، جوانی و وطن شکایت دارد و از طبیعت و عناصر مختلف مانند باد و شب برای انتقال احساسات خود کمک می‌گیرد. او از دل‌تنگی، بی‌زبانی و رنج غربت می‌نالد و آرزو می‌کند که کسی درد او را درک کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده مانند غم غربت، حسرت و عشق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۴۶

ز من نازک میانی دور مانده ست
دلی رفته ست و جانی دور مانده ست

بگویید از زبان من که آن جا
دلی از بی زبانی دل مانده ست

پر از خون است جوی دیده من
که از سرو روانی دور مانده ست

هلاک جان من آن پیر داند
که روزی از جوانی دور مانده ست

خراشیده بود آواز مرغی
که او از گلستانی دور مانده ست

غم و درد غریبی از کسی پرس
که او از خان و مانی دور مانده ست

گواهی می ده، ای شب، زاریم را
که از من بدگمانی دور مانده ست

شبی یادش دهی از خسرو، ای باد
کزین در پاسبانی دور مانده ست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.