هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و دوری از معشوق می‌نالد. او از اسارت دل در بند یار، نبود جای درد در دل، و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید. شاعر از عاشقی و پیوندی که جانش را فدا کرده می‌گوید و از شب‌های طولانی دوری شکایت دارد. او از معشوق می‌خواهد که به او پناه دهد و جرعه‌ای از می بخشد تا سوگندش را برآورده کند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که حتی شاهان نیز از غم نمی‌میرند و این دروغی است که مردم خرسندانه باور کرده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت دل، درد عشق، و سوگند ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. این شعر برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که می‌توانند با عمق احساسات و مفاهیم عرفانی و عاشقانه آن ارتباط برقرار کنند.

شمارهٔ ۱۴۷

دل مسکین من در بند مانده ست
اسیر یار شکر خند مانده ست

نماند اندر دل من درد را جای
مده پندم نه جای پند مانده ست

نصیحت گوی من، لختی دعا گوی
که یک بیچاره ای در بند مانده ست

به جان پیوند کردم عاشقی را
کنون جان رفت و آن پیوند مانده ست

من امشب باری از دوری بمردم
هنوز، ای پاسبان، شب چند مانده ست

رهاوی ساز کن، ای مطرب صبح
که مطرب هم به زیر افگند مانده ست

بتا، از در مران بیچاره ای را
که در کوی تو حاجتمند مانده ست

به می سوگند خوردم جرعه ای بخش
که ما را در گلو سوگند مانده ست

ز غم گفتی که خسرو زنده چون ماند
دروغی گفته و خرسند مانده ست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.