۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

به هر بیتی که وصف آن رخانست
چو نیکو بنگری شه بیت آنست

کمر که بسته او هست جانم
مرا جانی ست آن هم در میانست

ندارم در میان تو سخن هیچ
ولی جان را سخن در آن دهانست

به ما گر می کند چشم تو شوخی
که شوخی شیوه های سرخوشانست

به هر مو زلف تو دارد دو صد دل
چه دزدی پر دلی نامهربانست

دلم را برد و جان را کشت چشمت
جهانگیرست و هم صاحب قرانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.