۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۳

ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست
سر گلزار نداریم که بستان اینجاست

دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش
گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست

ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ
با گلی ساز که آن سرو خرامان اینجاست

هم ز در باز رو، ای باد و نسیم گل را
باز بر باز که آن غنچه خندان اینجاست

یار در سینه و من در سکرات اجلم
دست در سینه من سای و ببین جان اینجاست

خواه، ای جان، برو و خواه همی باش که من
مردنی نیستم امروز که جانان اینجاست

ای مگس، چند به گرد لب آن مست پری
کنجهای دهنش بین شکرستان اینجاست

خنده ضایع مکن، ای کان نمک، در هر جای
پاره های جگر سوخته بریان اینجاست

سالها آن دل گم گشته که جستی، خسرو
هم همین جاش طلب، زلف پریشان اینجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.