هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حضور جانان و زیبایی‌های طبیعت سخن می‌گوید و از شراب، گل‌ها، و نغمه‌های طبیعت به عنوان نمادهایی از عشق و شادی یاد می‌کند. او همچنین به دردها و رنج‌های پنهان اشاره دارد و در نهایت، حضور معشوق را بهانه‌ای برای شادمانی و نفی مرگ می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین اشاره‌هایی به شراب و سکرات اجل وجود دارد که نیاز به درک بالاتری از مفاهیم ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۳۳

ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست
سر گلزار نداریم که بستان اینجاست

دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش
گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست

ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ
با گلی ساز که آن سرو خرامان اینجاست

هم ز در باز رو، ای باد و نسیم گل را
باز بر باز که آن غنچه خندان اینجاست

یار در سینه و من در سکرات اجلم
دست در سینه من سای و ببین جان اینجاست

خواه، ای جان، برو و خواه همی باش که من
مردنی نیستم امروز که جانان اینجاست

ای مگس، چند به گرد لب آن مست پری
کنجهای دهنش بین شکرستان اینجاست

خنده ضایع مکن، ای کان نمک، در هر جای
پاره های جگر سوخته بریان اینجاست

سالها آن دل گم گشته که جستی، خسرو
هم همین جاش طلب، زلف پریشان اینجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.