هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از جدایی از معشوق و درد فراق سخن می‌گوید. او از غم و اندوه خود می‌نالد و اشاره می‌کند که دلش در جایی دیگر (نزد معشوق) است. شاعر از شب‌های تیره و تاریک که در انتظار معشوق به سر می‌برد، یاد می‌کند و از این که اسیر دل دشمن شده است، شکایت دارد. همچنین، او از بتکده و معبدی که معشوق در آنجاست، یاد می‌کند و خود را بی‌سرپرست و بی‌پناه می‌داند. در نهایت، شاعر با اشاره به بلبل و گل، تضاد بین حضور خود و معشوق را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق، اسارت دل، و اشاره به بتکده ممکن است نیاز به درک عمیق‌تری از ادبیات و عرفان داشته باشد.

شمارهٔ ۲۳۴

هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
من همانجا که دل گشمده من آنجاست

هر شب، ای غم، چه رسی در طلب دل اینجا
آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست

گم شده جان به شب تیره و چشمم به ره است
هم بران بام که خود آن مه روشن آنجاست

گفتی، ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی
چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست

سر محراب ندارم، من و کویت پس ازین
که بت و بتکده گبر و برهمن آنجاست

شب نگنجیدم در جامه که گفت از تو صبا
که منم جان غریبی و مرا تن آنجاست

ماند در ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک
بلبل اینجاست، ولیکن گل و سوسن آنجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.