۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰

مه غلام تست با رویی که هست
مشک خاک تست با بویی که هست

دست بست آیینه پیشت ایستاد
روی دیگر یافت با رویی که هست

خوی ناسازت نخواهد شد دگر
هم نخواهد ساخت با خویی که هست

تیغ برکش کز پی فرمان تست
جان و دل را پشت و پهلویی که هست

آب خورد آورد غمها سوی ما
آب چشمم را به هر سویی که هست

ای طبیب، از من برو کاین درد عشق
به نخواهد شد به دارویی که هست

چند مستوری کنی کز بهر تو
شهره شد خسرو به هر کویی که هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.