۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

شکرین لعل تو کان نمک است
گر چه شکر نه مکان نمک است

خود نمک از لب تو چاشنی است
وین سخن هم ز زبان نمک است

حسن بر لعل تو خط می آورد
زانکه او عامل کان نمک است

می گدازد لبت از بوسه زدن
چه توان کرد از آن نمک است

چشم من بین ز خیال لب تو
که شب و روز میان نمک است

می بیندیش ازین گریه من
آخر آن آب زیان نمک است

باری اندیشه خسرو می کن
که به حق جمله جهان نمک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.