هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام می‌گوید و از بی‌وفایی و ستم معشوق شکایت می‌کند. او با وجود رنج‌های فراوان، همچنان عاشقانه به معشوق وفادار است و حتی زخم‌های او را به حمایت رقیب ترجیح می‌دهد. در نهایت، شاعر از روزگار و معشوق نامهربان خود شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و دردهای عاطفی موجود در شعر برای درک و همذات‌پنداری نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند جفا و ستم معشوق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۸۰

چون غم هجران او نداشت نهایت
عاقبت اندوه عشق کرد سرایت

وقت نیامد بتا، که از سر انصاف
سوی ضعیفان نظر کنی به عنایت

غایت آنها که از جفای تو دیدم
نور یقین داشت در دلم به سرایت

گر تنم از دست غم ز پای در آمد
سرنکشم، تا منم، ز قید و فایت

گر تو به تیغم زنی خلاص نباشد
زخم تو خوشتر که از رقیب حمایت

شرح غم عشق بیش ازین ز چه گویم
شوق من وجور او رسید به غایت

ای بت نامهربان شوخ ستمگر
از تو کنم یا ز روزگار شکایت

آنچه من از روزگار سفله کشیدم
پیش تو گویم ز روزگار حکایت
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.