هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از دوری معشوق رنج میبرد و از گریه و سوز درونی خود میگوید. او از معشوق میخواهد که حال او را در فراق بپرسد و در نهایت، عشق خود را جاودانه میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.
شمارهٔ ۲۸۲
چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی
یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
بیچاره من بماندم محروم از چنان روی
تا چشم کیست، یا رب، پیوسته در جمالت
از شام تا سحرگه از گریه می بسوزم
هر دم اگر نیاید پروانه وصالت
از بس که در فراقت بسیار کرد پرسش
یکبارگی بماندم شرمنده خیالت
نزدیک شد هلاکم، پرسیدنی نکردی
کای دور مانده از من، در هجر چیست حالت؟
کافر دلا، اگر چه کردی حرام وصلم
بادا چو شیر مادر خونهای ما حلالت
چون می کشیم باری، از روی خود میفگن
بگذار تا برآید جانم به پیش خالت
صد ساله قصه خود گویم که کم نگردد
والله، اگر نباشد اندیشه ملالت
تو آن نه ای که گردی یکدم فرامش از جان
با آنکه می نبیند خسرو هزار سالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی
یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
بیچاره من بماندم محروم از چنان روی
تا چشم کیست، یا رب، پیوسته در جمالت
از شام تا سحرگه از گریه می بسوزم
هر دم اگر نیاید پروانه وصالت
از بس که در فراقت بسیار کرد پرسش
یکبارگی بماندم شرمنده خیالت
نزدیک شد هلاکم، پرسیدنی نکردی
کای دور مانده از من، در هجر چیست حالت؟
کافر دلا، اگر چه کردی حرام وصلم
بادا چو شیر مادر خونهای ما حلالت
چون می کشیم باری، از روی خود میفگن
بگذار تا برآید جانم به پیش خالت
صد ساله قصه خود گویم که کم نگردد
والله، اگر نباشد اندیشه ملالت
تو آن نه ای که گردی یکدم فرامش از جان
با آنکه می نبیند خسرو هزار سالت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.