هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج‌های عاشقانه و ناامیدی از وصال معشوق سخن می‌گوید. شاعر از روزگار پر از درد و بلایی می‌گوید که در انتظار معشوق گذرانده است. او از بی‌وفایی یار، نرسیدن باد صبا برای شکفتن گل‌های عشق و نامه‌رسان نبردن پیامش به دوست شکایت دارد. در نهایت، با اشاره به ملک سلیمان و هدهد، بر بی‌فایده بودن قدرت و ثروت در برابر عشق تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین لحن حزن‌انگیز و ناامیدانه‌ی شعر برای سنین پایین مناسب نیست.

شمارهٔ ۳۲۳

مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
شبی نرفت که بر جان ما بلا نگذشت

مرا ز عارض او دیر شد گلی نشکفت
چو گلبنی که بر او هیچ گه صبا نگذشت

گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
که هیچ در دل آن یار بی وفا نگذشت

مسیح من چو مرادم نداد، جان دادم
ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت

بریخت چشم مرا آب آن بت بدخوی
چه آب ریختگی کان به روی ما نگذشت

کبوتری نبرد سوی دوست نامه من
کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت

چه سود ملک سلیمانت، خسروا، به سخن
چو هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.