هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین از عشق نافرجام و جدایی سخن میگوید. شاعر از یار بیوفا و درد فراق مینالد و با تصاویری مانند خواب، بیداری و مرگ عاشقان، احساسات خود را بیان میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند فتنه، بیداری خرد و زندگی اشاره دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ عاشقان و فتنه نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۳۸
نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست
بگوی بهر دلم، ای صبا، کجا خفته ست؟
درین غمم که مبادا گره به تار بود
بر آن حریر که آن یار بی وفا خفته ست
بیا بگوی که باز از چه زنده ای و هنوز
مگر که فتنه آن چشم پر بلا خفته ست؟
مخسپ ایمن کز گور عاشقان آواز
همی رسد که مپندار خون ما خفته ست
کسی که دعوی بیداری خرد کرده ست
به یک نظاره تو دیده ام به جا خفته ست
به خانمان همه کس خواب زندگی دارد
جز آنکه او ز هم آغوش خود جدا خفته ست
حساب وصل مدان، خسروا، اگر شیرین
به خواب در بر فرهاد مبتلا خفته ست
بگوی بهر دلم، ای صبا، کجا خفته ست؟
درین غمم که مبادا گره به تار بود
بر آن حریر که آن یار بی وفا خفته ست
بیا بگوی که باز از چه زنده ای و هنوز
مگر که فتنه آن چشم پر بلا خفته ست؟
مخسپ ایمن کز گور عاشقان آواز
همی رسد که مپندار خون ما خفته ست
کسی که دعوی بیداری خرد کرده ست
به یک نظاره تو دیده ام به جا خفته ست
به خانمان همه کس خواب زندگی دارد
جز آنکه او ز هم آغوش خود جدا خفته ست
حساب وصل مدان، خسروا، اگر شیرین
به خواب در بر فرهاد مبتلا خفته ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.