هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه دل بی‌قرارش در آرزوی وصال اوست. او از ناتوانی خود در کنترل احساساتش می‌گوید و اینکه چگونه حتی باده‌نوشی نیز او را از یاد یار دور نمی‌کند. در نهایت، شاعر اظهار می‌دارد که حاضر است حتی سر خود را فدا کند تا لحظه‌ای دامن وصل یار را به دست آورد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۳۷۷

کجا دولت وصلش آرم به دست
که جز باد چیزی ندارم به دست

سر زلف او تا نگیرد قرار
کی آید دل بیقرارم به دست

گهش می فشانم سر خود به پای
چه چاره نبود اختیارم به دست

سر آمد درین آرزو روز غم
که افتد شبی زلف یارم به دست

نه بد بر کفم باده بر یاد آن
که باد است ازو یادگارم به دست

ببازم سر خویش، خسرو، اگر
گهی دامن وصلش آرم به دست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.