هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از معشوق خود شکایت میکند که با وجود زیبایی و جذابیت فراوان، به او جفا میکند. شاعر از دردهای پنهان و زخمهای عشق میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند. همچنین، او از فداکاری خود در راه عشق سخن میگوید و از معشوق انتظار جبران دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به تفسیر و درک بیشتری داشته باشند که مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۳۸۴
بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت
جفا بکن که هر آن کرده نیست تاوانت
مهی که چاک به دامان جانم افگنده ست
همان مهی ست که طالع شد از گریبانت
کسی که جان به سر یک نظاره خواهند داد
رهاش کن که نگه می کند فراوانت
به نزد تست دلم باژگونه کن که در او
کنی نظاره که چندست داغ پنهانت
نگر که از زنخت چند دل به چاه افتاد
که تا لب است پر از جان چه زنخدانت
درونت در جگر سوخته کشم هر چند
که سر به سر ز نمک ساخته ست یزدانت
به نیم خنده چو صد جان دهی تو خسرو را
به نیم جان چه توان داد مزد دندانت
جفا بکن که هر آن کرده نیست تاوانت
مهی که چاک به دامان جانم افگنده ست
همان مهی ست که طالع شد از گریبانت
کسی که جان به سر یک نظاره خواهند داد
رهاش کن که نگه می کند فراوانت
به نزد تست دلم باژگونه کن که در او
کنی نظاره که چندست داغ پنهانت
نگر که از زنخت چند دل به چاه افتاد
که تا لب است پر از جان چه زنخدانت
درونت در جگر سوخته کشم هر چند
که سر به سر ز نمک ساخته ست یزدانت
به نیم خنده چو صد جان دهی تو خسرو را
به نیم جان چه توان داد مزد دندانت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.